ولی انگار هوایی نیست
در این دل بی سامان....
بگذار تا ببارد خستگی های روزها، بروی گونه ها
اندکی آرام بگیر...
آرامشم، باز آ
تو را می جویم، دیریست
کجایی که ببینی بی تو ماندم و بی تو ماندن بدرستی که سخت است!...
دیده نگرانم، آسوده باش
و بدان که چیزی نیست برای نگرانی،
من هستم
در کنار تو و با تو
مادامی که بخواهی توانی دید...
لبهای بسته، من که می دانم پشت لبخند معصوم و بی ریایت بغضی خفته
بیدار شو بغض من، بیدار شو تا آرام بگیرم...
من من، آغوشم برای تو همیشه باز است،
تو را می خواهم که بر من آیی،
تا غبار خستگی ها از تنت بشویم،
تا به تو بگویم از نگفته ها
تا به تو بگویم که چقدر همه چیز خوب است
و با تو بودن چه زیباست
آغوشم برای تو همیشه باز است...
شاید آنجا دیگر از مرگ گل باغچه کوچک دل،
غصه فریاد سکوت یاد را،
سر نمی داد آواز...
قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت |